مراقبت از کودک

ساخت وبلاگ

نيايش

روزه‌های رنگی

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > بلند نوین:
تورنگین کمانی هستی
از هر آن خوبی است!

مجموعه‌ای هستی

از هر آن‌چه خودت آفریده‌ای

و از آن‌ها نیز فراتر!

بزرگ هستی

و بزرگی‌ات را نمی‌شود وصف کرد!

* * *

رنگین‌کمانی از خورشید و آب

مجموعه‌ای از تابستان و زمستان

صدایی که همه‌ي صداها با اوست

و نقاشی عجیبی که تمام رنگ‌ها در اوست!

* * *

با زبان روزه

در نقاشی تو غرق می‌شوم

و خودم را به تمام رنگ‌های تو

آغشته مي‌كنم!

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 14:39

فقط براي محيط زندگي‌مان

باغچه‌ها شاهدند ...

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - محیط‌ زیست > نفیسه مجیدی‌زاده:
محیط‌زیست؛ محیط‌زیست دوست‌داشتنی من؛ درخت‌ها، جنگل‌ها، دریاها و رودخانه‌ها، کویرهای خیال‌انگیز... من نگرانم! همیشه فصل تابستان که تعداد سفرها زیاد می‌شود، محیط‌زیست عزیز من هم در خطر قرار می‌گیرد.

البته نمی‌دانم چرا هی یادم می‌رود جوی‌های آب خالی و گاه پرآب شهرم هم، بخشی از محیط‌زیست هستند. نمی‌دانم چرا یادم می‌رود هر چه تا امروز درباره‌ي محیط شهری خوانده‌ام هم به محیط‌زیست مربوط می‌شوند که به آن می‌گویند «محیط‌زیست شهری!»

  • بطری‌های رها شده!

باغچه‌ها شاهدند که بسیاری از ما بعد از خوردن نوشیدنی، بطری شیشه‌ای يا پلاستیکی آن را در باغچه و جوی آب رها می‌کنیم. شاید شما هم دیده باشید کسانی را که بعد از خوردن نوشیدنی، بطری شیشه‌ای آن را به تنه‌ی درخت‌ها کوبیدند تا بشکند و بعد خرده‌شیشه‌ها را در باغچه رها کردند و آن‌ها را به تن خاک سپردند.

شاید نمی‌دانستند که این رفتار باعث آلودگی و جراحت خاک می‌شود و شاید توجه ندارند که خرده‌شیشه‌ها می‌توانند به دست‌های همشهریان ما آسیب بزنند. بنابراین در این هوای گرم تابستان وقتی یک نوشیدنی خنک می‌نوشیم شیشه و بطری آن را در باغچه‌وجوی آب رها نکنیم.

  • به‌‌سوی طبیعت، برای زندگی

ماجرا به 44 سال قبل برمی‌گردد، وقتی سازمان ملل متحد، کنفرانسی را با موضوع انسان و محیط‌زیست در شهر استکهلم سوئد برگزار کرد.

درست همان زمان مجمع‌عمومی سازمان ملل قطعنامه‌ای را تصویب کرد که منجر به تشکیل برنامه‌ي محیط‌زیست سازمان ملل یا «يواِن‌اي‌پي» (UNEP) شد و از آن به بعد، هرساله در این روز در اکثر کشورهای جهان برنامه‌های مختلفی مانند راه‌پیمایی‌های خیابانی، همایش‌های دوچرخه‌سواری، نمایش، مسابقات نقاشی و مقاله‌نویسی در مدارس، درختکاری، ‌فعالیت‌های مربوط به بازیافت، پاکسازی و... برگزار می‌شود و هدف از برگزاری این مراسم جلب توجه مردم به مسایلی است که محیط‌زیست‌شان را آلوده می‌کند.

هم‌چنین هرسال یکی از مسایلی که شدیداً محیط‌زیست را تهدید می‌کند به‌عنوان موضوع این روز انتخاب می‌شود و «به‌سوی طبیعت، برای زندگی» شعار روز جهانی محیط‌زیست در سال 1395 خورشیدی و 2016 میلادی است و محیط‌زیست شهری هم بخش مهمی از آن محسوب می‌شود، درواقع هر آن‌چه در شهر می‌بینیم می‌تواند به محیط‌زیست مرتبط باشد؛ از مصرف آب گرفته تا بازیافت و وسایل حمل و نقل عمومی و...

از این به بعد كه نام محیط‌زیست را شنیدیم ذهنمان به سرزمین‌های دور دست نرود؛ محیط‌زیست همین‌جاست! محیط‌زیست شهری یا روستایی، همین‌جایی است که ما در آن زندگی کنیم.

دوچرخه شماره ۸۳۲

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 192 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 14:39

يك جرعه كتاب

حرف‌های درگوشی با خدا

کودک و نوجوان > آثار نوجوانان - «دوست نامه‌ای است
نامه‌ای که از خدا رسیده است

دوست واژه‌ای است

واژه‌ای که از خدا رسیده است»

این کتاب پر از حرف‌های درگوشی با خداست. نویسنده با شعرهایش تصویر زیبایی را از خدا در ذهن مخاطب ترسیم می‌کند. شعرهای این کتاب دلنشین‌اند و هر بار آن‌ها را بخوانیم شیرینی و تازگی‌اش از بین نمی‌رود.

شاید دلیلش زبان ساده‌ای باشد که شاعر برای ارتباط با مخاطب از آن استفاده کرده است.

تصویرهاي کتاب، که با تخیل لطیف شعرها هماهنگ شده، فضای شاعرانه‌ي این کتاب را کامل می‌کند.

چای با طعم خدا

شاعر: عرفان نظرآهاری

ناشر: نشر افق

تلفن:66413367

محدثه‌سادات حبيبي

13ساله از تهران

دوچرخه شماره ۸۳۲

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 213 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 14:39

دوچرخه، ضميمه‌ي نوجوانان روزنامه‌ي همشهري

دوچرخه‌ی شماره ۸۳۰ منتشر شد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - در این شماره می‌خوانید:

  • خبر

نمايش دستاورد 20 سال تلاش فرهنگي

پنجمين نمايشگاه شاهنامه‌نگاري

تهران نگارخانه مي‌شود

  • خانه فيروزه‌اي

سلامم را به بال كبوتر‌هاي دعاي عهد بسته‌ام

دنيا غزل مي‌خواند از تو

دوستت دارم‌ هاي ما دو نفر

روزهايي درست مثل روزهاي آخر زمستان

زمان بي تو مي‌ايستد

نيايش چراغاني

  • كتوني

دريا بدون موج

از سعدي شيرازي به دكتر‌جون

  • ورزش

به پايان آمد اين ليگ‌ها!

  • جزيره

پسر ابر‌ها

صدا

شاهزاده‌ي قصه‌گو و سه كتاب ديگر

دوري و يك شعر ديگر

  • كافه دوچرخه

زندگي روي زميني كه فرو‌كش مي‌كند

  • كار‌ و بار

وقتي فلش‌هاي زندگي مرا نشانه مي‌گيرند

  • دماسنج

غير درسي بودن يعني...!

  • پنجره

يك ماجراي كاغذي!

  • لوح نقره‌اي

نا‌شناخته‌هاي ابزاركي

  • چشمه‌ها

چند‌تا "د" در دنيا داريم، دوچرخه؟

انجمن سرّي نوجوان‌ها و يك مطلب ديگر

خداحافظ ميمون‌هاي نوروزي

  • گردون

لاله‌هاي سر‌به‌زير دامنه‌ي زاگرس

  • چرخ‌فلك

خشت‌هاي رنگي

  • دوخرچه

كافه نيشگون

  • ايستگاه

عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد!


شعر روي جلد:

دختر چوپان

مي‌شوم مثل دختري چوپان

مي‌چرانم خيال‌هايم را

جست‌وجو مي‌كنم تو را هرجا

تا بپرسم سؤال‌هايم را

آه ... دنيا چه خوب مي‌شد اگر

كه تو يك روز پيش ِ من بودي

كوچ خواهيم كرد با ايلم

كاشكي قوم و خويشِ من بودي

شعر شو روي برگ‌هاي درخت

تا تو را من بخوانم از اول

من كويرم ... ولي ببين دستت

مي‌كند اين كوير را جنگل

همه‌ي ايل مي‌شناسندم

دختر فوق‌العاده‌اي هستم

دور هستي اگرچه از اين‌جا

آخرش مي‌رسد به تو دستم!

فائزه فرزانه، 16ساله خبرنگار افتخاري از خرامه

دوچرخه شماره ۸۳۰

تصويرگري جلد: سارا عصاره

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 19:42

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > تابستان چه برنامه‌ای داری؟ دلت می‌خواهد با پرندگان آشنا شوی یا از حیات‌وحش سر در بیاوری؟ میانه‌ات با گیاهان دارویی چه‌طور است؟

در تابستان 95 براي آشنایی هرچه بیش‌تر علاقه‌مندان به حیات‌وحش، براي دو گروه سنی کودکان و بزرگ‌سالان در موزه‌ي طبیعت و حیات‌وحش ایران (دارآباد)، كارگاه‌هاي آموزشي ويژه‌اي برگزار می شود.

دکتر مجید نواییان، مدیر موزه‌ي طبیعت و حیات وحش ایران (دارآباد) با اعلام این خبر مي‌گويد: «با نزدیک‌شدن به تعطیلات تابستانی، بخش آموزش موزه دارآباد با بهره‌گیری از استادان، پژوهشگران و طبیعت‌گردهاي برجسته‌ي کشور، اقدام به برگزاری کارگاه‌های آموزشی زیست‌محیطی نموده است.»

او  مي‌گويد: «این کارگاه‌ها در گروه سنی کودکان در رشته‌های آشنایی با پستانداران ایران و جهان، آشنایی با پرندگان ایران و جهان، دنیای زیر آب، خطرات طبیعت وحشی، دنیای خزندگان و دوزیستان، نقاشی در طبیعت، مجسمه‌سازی طبیعت، آشنایی با بندپایان، کارگاه لمس حیوانات برگزار مي‌شود.

هم‌چنين درگروه سنی بزرگ‌سالان، آشنایی با پستانداران، آشنایی با پرندگان، دوره‌هاي آشنایی با طبیعت‌گردی، مبانی گوهرشناسی، آشنایی با گیاهان دارویی‌، پرورش گیاهان آپارتمانی، پرورش زنبورعسل، زنبورداری و عکاسی در طبیعت برپا می‌شود.»

اين کارگاه‌ها از 15 تیر‌ماه آغاز به‌ كار مي‌كند. براي حضور در اين كارگاه‌ها مي‌توانيد با شماره‌ي 22290002 تماس بگيريد.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 5:25

مهربان، باحوصله و پايبند به دين

خاطره‌ها چه تصویری از امام می‌دهند؟

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - یکی از راه‌های شناختن آدم‌ها، مخصوصاً آدم‌های بزرگ، نگاه‌کردن به شخصیت و زندگی آن‌ها از چشمِ دور و بری‌های آن‌ها است. در آستانه‌ی سال‌روز درگذشت امام خمینی‌(ره) خوب است تأملی کنیم در شیوه و سبک زندگی ایشان.

خاطره‌هايي كه اطرافيان امام از رفتار و ارتباط ايشان، به‌ويژه با كودكان تعريف كرده‌اند، فرصتي فراهم مي‌كند تا بيش‌تر و بهتر امام راحل را بشناسيم و بزرگي ايشان را قدر بدانيم.

  • با كودكان بازي مي‌كردند

مرحوم سيد‌احمد خميني، فرزند امام تعريف كرده است كه «بارها شده بود، من وارد اتاق مي‌شدم و امام مرا نمي‌ديدند. من ايشان را مي‌ديدم كه به زانو روي زمين نشسته‌اند و پسرم، علي، روي دوششان سوار شده است. خيلي دلم مي‌خواست از آن صحنه‌ها فيلم يا عكس بگيرم.»

اين خاطره و خاطره‌هاي مشابه آن از بازي امام با كودكان، شايد ما را به‌ ياد روايت‌هايي بيندازد كه از رسول خدا و بازي آن‌ حضرت با نوه‌هايشان و مهرباني‌شان با همه‌ي كودكان نقل شده است.

در همين زمينه برادر همسر امام هم خاطره‌اي دارد و مي‌گويد: «روزي با پسرم، حامد، كه چهارساله بود پيش امام رفتيم. امام در اتاقي نشسته بودند و يك گوني بزرگ كه تا نصفه پر از كاغذ و نامه بود، در كنارشان قرار داشت. امام يكي‌يكي نامه‌ها را مي‌خواندند و آن‌هايي را كه لازم بود جواب بدهند، جدا مي‌كردند...

ما سلام كرديم و نشستيم. امام با حامد شروع به صحبت كردند. پس از چند لحظه حامد با امام شروع به بازي كرد. براي اين‌كه بچه مزاحم كار ايشان نشود، اجازه خواستم مرخص شوم و بچه را هم ببرم. آقا گفتند: به بچه كاري نداشته باشيد. شما اگر كاري داريد، بفرماييد.

بعد از نيم‌ساعت فكر كردم شايد بچه امام را اذيت كند. برگشتم كه او را ببرم. ديدم سرش را روي زانوي امام گذاشته و پايش را به ديوار تكيه داده و دارد با امام صحبت مي‌كند...»

  • مهربان بودند

از مهرباني امام خاطره‌هاي متنوعي نقل شده است. چه با آدم‌ها از بزرگ‌سال تا كودك و چه با حيوانات. در يكي از اين خاطره‌ها عيسي جعفري، كه در خانه‌ي امام كار مي‌كرد، تعريف مي‌كند كه يك روز با علي نوه‌ي امام، به باغي رفتيم.

يكي از محافظان، دختربچه‌اي داشت كه آن‌جا بود. علي گفت: «بايد او را ببريم پيش امام.» هنگامي كه او را پيش امام برديم وقت ناهار بود. امام به علي گفتند: «دوستت را بنشان ناهار بخوريم.»

...بعد ما دو سه‌ بار رفتيم كه بچه را بياوريم كه مزاحمشان نباشد؛ فرمودند: «نه، بگذاريد هر‌كس ناهارش را بخورد.»

  • كنجكاوي نمي‌كردند

از امام خاطره‌هايي نقل شده كه نشان مي‌دهد ايشان به پايبندي افراد به انجام واجبات ديني و دوري از آن‌چه حرام است اهميت مي‌داده‌اند و بيش از آن انتظاري از اطرافيان خود نداشته‌اند.

در همين زمينه، همسر امام از رفتار ايشان با فرزندانشان اين‌طور تعريف مي‌كند: امام كم نصيحت مي‌كردند، اما از هفت‌سالگي در تربيت ديني بچه‌ها دقت داشتند.

از هفت‌سالگي به بچه‌ها مي‌گفتند نماز بخوانيد و از آن‌ها مي‌پرسيدند كه نماز خوانده‌اند؟ اما همين كه بچه‌ها مي‌گفتند نماز خوانده‌ايم، قبول مي‌كردند و ديگر كنجكاوي نمي‌كردند.

  • به مادر هديه بدهيد

یكی از نوه‌های امام هم تعریف می‌كند كه یك سال با چندتا از نوه‌ها، روز مادر پیش امام بودیم. آقا به ما پولی دادند كه به مناسبت روز مادر، برای مادرانمان هدیه بخریم.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 5:25

ستاد محيط‌زيست و توسعه‌‌ي پايدار شهرداري تهران انتخاب مي‌كند

این خانه‌ها محیط‌زیست را دوست دارند!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > خانه‌های دوستدار محیط‌زیست چه ویژگی‌هایی دارند؟ آن‌ها طوری ساخته شده‌اند که کم‌ترین مصرف انرژی‌ را داشته باشند؟ صاحب فضای سبز هستند؟

در ساخت آن‌ها از مصالح‌ خوب استفاده شده است؟ كاش شهروندان در ساخت خانه‌ها توجه كنند و از مصالح دوستدار محيط‌زيست استفاده كنند.

اين‌ها ‌سؤال‌هايي است كه ذهن ما را به خود مشغول مي‌كنند. خبري هم هفته‌ي گذشته داشتيم كه ساختمان‌هاي دوستدار محيط‌زيست در برخي مناطق تهران لوح‌ دريافت كرده‌اند.

 محمد‌علي يزدان‌پناه رستمي، رئيس گروه ارزيابي استانداردهاي محيط‌زيست ستاد محيط‌زيست و توسعه‌ي پايدار شهرداري تهران به خبرنگار هفته‌نامه‌ي دوچرخه مي‌گويد: «يك سري معيار در نظر گرفته شده است تا خانه‌هاي دوستدار محيط‌زيست مشخص شوند و بنا به امتيازي كه كسب مي‌كنند لوح طلايي، ‌نقره‌اي و برنزي دريافت خواهند كرد.

اين مدلي است مبتني به شرايط كشورمان و مسايلي كه در زمينه‌ي محيط‌‌ زيست با آن درگير هستيم.» او درباره‌ي معيارهاي اين انتخاب توضيح مي‌دهد: «معيارهايي مثل مصرف بهينه‌ي انرژي، استفاده‌‌ي صحيح از پسماندها و مديريت آب، فضاي سبز، ‌استفاده مصالحي كه از مواد بازيافتي ساخته شده‌اند، استفاده از رنگ‌هايي كه پايه‌ي آب دارند و خطر‌ كم‌تري براي محيط‌زيست دارند، اطفاي حريق و... همه‌ي اين موارد بررسي مي‌شوند و براساس اين معيارها امتياز داده مي‌شود.

با احتساب اين امتيازها نيز لوح‌ اهدا خواهد شد.»  او درباره‌ي اهداف اين طرح توضيح مي‌دهد: «هدف از اين طرح اين است كه شهروندان تشويق شوند و به ‌موضوع محيط‌زيست بيش‌تر توجه
كنند.»

يزدان‌پناه درباره‌ي نقش نوجوانان در  چنين طرح‌هايي مي‌گويد: «نوجوانان هرچه اطلاعات خود را در حوزه‌ي محيط‌زيست بالا ببرند وضعيت بهتري خواهيم داشت و تأثيرگذاري بهتري بر روي خانواده‌ها خواهند داشت » 

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 201 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 9:03

در آستانه‌ي پانزدهمين دوره‌ي جام ملت‌هاي اروپا

سـوت آغاز!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - ورزش >‌ علی مولوی:
شروع که می‌شود، همه‌جا پر از هیجان می‌شود؛ فرقی نمی‌کند جام‌جهانی باشد، جام ملت‌های اروپا یا آسیا. بازی‌های جهانی والیبال باشد یا کشتی آزاد.

المپيك هم كه همه‌ي بخش‌هايش هيجان‌انگيز است. اين رقابت‌هايي كه در يك دوره‌ي زماني مشخص برگزار مي‌شود، هيجان را به همه‌ي جهان تزريق مي‌كند؛ درست مثل يك ويتامين.

دوچرخه شماره ۸۳۳

اين‌روزها همه‌جا صحبت فوتبال است؛ ميهماني و كلاس و محل كار و داخل تاكسي و اتوبوس هم نمي‌شناسد. همه‌ي روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها و مجله‌هايي هم كه حتي به‌طور جدي در حوزه‌ي ورزش فعاليت نمي‌كنند وارد اين هيجان مي‌شوند و مخاطبانشان را از حاشيه و خبرهاي اين رقابت‌ها باخبر مي‌كنند.

دوچرخه شماره ۸۳۳

  • ويكتور وارد مي‌شود!

اگر نوجوان باشيد احتمالاً يادتان نمي‌آيد، اما سال 1998 ميلادي كه جام‌جهاني در فرانسه برگزار شد، نماد كشور فرانسه در آن بازي‌ها، خروس محبوب فرانسوي‌ها بود. حالا و بعد از 18 سال كه دوباره فرانسه ميزبان يكي از رويدادهاي مهم فوتبال شده، خبري از آن خروس بازيگوش نيست و جايش را به «سوپر ويكتور» داده است.

ويكتور مي‌گويد يك پسر معمولي است؛ مثل همه‌ي بچه‌هاي دنيا. او در شهر كوچكي در فرانسه به‌دنيا آمده و پدرش در جواني فوتباليست خوبي بوده و هميشه با دوستانش بازي مي‌كرده است.

ويكتور به‌خوبي پدرش نيست، اما هميشه براي بهترشدن مهارتش در فوتبال تلاش مي‌كند. او معتقد است مهم‌ترين چيز در فوتبال، لذت‌بردن و بازي جوانمردانه است.

يك‌روز كه ويكتور با دوستانش مشغول بازي بوده، تيمشان در آخرين لحظه‌هاي بازي يك ضربه‌ي آزاد به‌دست مي‌آورد و او با اعتماد به‌نفس كامل پشت توپ مي‌ايستد.

اما ضربه را خراب مي‌كند و توپش از پشت حصارهاي زمين هم رد مي‌شود. وقتي توپ را پيدا مي‌كند، يك صندوق عجيب مي‌بيند كه در آن شنلي قرمزرنگ، يك جفت كفش فوتبال مخصوص و توپ جام‌ملت‌ها بوده است.

او از همان‌روز به يك ابر قهرمان تبديل مي‌شود! او با شنلش مي‌تواند با سرعت زياد پرواز كند و به‌ همه‌جا سفر كند و به‌قول خودش مي‌تواند در يك روز با تمام مردم فرانسه فوتبال بازي كند! با كفش‌هاي فوتبالش بهترين و دقيق‌ترين ضربه‌ها را بزند و هركسي را دريبل كند. توپش هم هرگز خطا نمي‌رود و هميشه گل مي‌شود!

حالا سوپر ويكتور يا ويكتور شگفت‌انگيز، به‌عنوان نماد كشور فرانسه، ميزبان پانزدهمين دوره‌ي جام ملت‌هاي اروپا انتخاب شده و قرار است اين نماد دوست‌داشتني در تمام بازي‌ها به همه‌ي ورزشگاه‌ها سربزند. او قرار است از شعار بازي جوانمردانه حمايت كند و تماشاگران را هيجان‌زده كند.

دوچرخه شماره ۸۳۳

  • نگاهي به توپ ويژه‌ي جام ملت‌هاي اروپا

چاشني يك بازي زيبا

شايد وقتي كه دو تيم اروگوئه و آرژانتين در فينال جام‌جهاني 1930 اصرار داشتند از توپ مخصوص خودشان براي بازي استفاده كنند و در نهايت در هرنيمه‌، از توپ يكي از آن‌ها استفاده شد، كسي فكر نمي‌كرد 86 سال بعد، توپ مخصوص جام‌جهاني، جام ملت‌ها يا المپيك تا اين اندازه مهم باشد كه گروه بزرگي از دانشمندان، فيزيكدانان و طراحان، هرسال براي آن ماه‌ها وقت بگذارند.

«بو ژو» يعني «بازي زيبا»؛ نام تازه‌ترين توپ شركت آديداس براي جام ملت‌هاست. اين شركت دهه‌هاست مسئوليت طراحي توپ براي مسابقه‌هاي بزرگ از جمله جام‌جهاني و جام‌ملت‌هاي اروپا را دارد.

اين توپ از نظر ساختاري كاملاً شبيه «برازوكا»، توپ مخصوص جام‌جهاني برزيل است. سطح آن از دانه‌هاي برجسته‌اي تشكيل شده كه از نظر آيروديناميك، عملكرد اين توپ‌ را بهتر مي‌كنند.

پوسته‌ي سخت آن نيز باعث مي‌شود هنگام ضربه‌زدن، بين پا و توپ اصطكاك مناسبي ايجاد شود كه به كنترل توپ توسط بازيكن كمك مي‌كند. اين توپ هم مانند برازوكا از شش تكه از جنس پلي‌يورتان به شكل پروانه‌ي كشتي ساخته شده كه بدون دوخت و به‌ وسيله‌ي حرارت به يكديگر متصل شده‌اند.

رنگ‌هاي استفاده‌شده در توپ از سه رنگ كشور فرانسه گرفته شده و كلمه‌ي «يورو» (EURO) و عدد 2016 به صورت گرافيكي روي آن نقش بسته كه نشانه‌ي جام ملت‌هاي اروپاي 2016 است.

«اووِه زيلر» يكي از اسطوره‌هاي فوتبال مي‌گويد: «راز فوتبال در توپ آن است» و تاريخ نشان داده كه حق با اوست و توپ، چاشني اصلي اين بازي هيجان‌انگيز است.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 199 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 9:03

در بيست و چهارمين نمايشگاه بين‌المللي قرآن كريم صورت مي‌گيرد

تلاش برای فهم قرآن

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم با شعار «به‌سوی فهم قرآن» از ۲۴خرداد تا هشت تیرماه ۹۵ مصادف با هفت تا ۲۲ ماه مبارک رمضان ۳۷ به مدت ۱۶ روز در مصلای امام خمینی (ره) برگزار می‌شود.

مثل سال‌هاي گذشته امسال هم بخش كودك و نوجوان نمايشگاه فعاليت‌هاي گوناگوني خواهد داشت.

به گزارش هفته‌نامه‌ي دوچرخه، جليل صادقي‌زاده،‌ مسئول كميته‌ي كودك و نوجوان بيست و چهارمين نمايشگاه بين‌المللي قرآن درباره‌ي برنامه‌ي امسال اين نمايشگاه مي‌گويد:

«امسال بخش كودك و نوجوان در شبستان در  فضايي به مساحت 1200متر در نظر گرفته شده است. اگر چه بخش كودك و نوجوان در يك سالن ديده شده است اما فعاليت‌هاي گروه سني كودك و نوجوان به شكل جداگانه است.»

 صادقي‌زاده به نوع برنامه‌ها اشاره مي‌كند و مي‌گويد:

«در بخش كودك و نوجوان برنامه‌هاي فرهنگي‌هنري و سرگرم‌كننده خواهيم داشت. با توجه به شعار نمايشگاه امسال«به‌سوي فهم قرآن» در قالب سرگرمي و هنر، اين شعار هم مورد توجه است و مفاهيم به شكل غيرمستقيم به كودكان آموزش داده مي‌شود.»

مسئول‌كميته‌ي كودك و نوجوان نمايشگاه قرآن توضيح مي‌دهد: «اجراي مسابقه‌هاي متنوع براي گروه سني كودك و نوجوان، اجراي جُنگ‌هاي شبانه و اجراي نمايش‌هايي با مفاهيم قرآني و برگزاري نمايشگاه‌هاي هنري با موضوع مفاهيم قرآني از جمله برنامه‌هاي نمايشگاه خواهد بود.»

 او به كارگاه‌هاي هنري نيز اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «در طول فعاليت نمايشگاه، كارگاه‌هاي هنري هم براي كودكان و نوجوانان برگزار خواهد شد.»

گفتني است ساعت برگزاري نمايشگاه از 18تا 23 و 30 دقيقه است.

دوچرخه شماره ۸۳۳

عكس: محمود اعتمادي

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت: 9:03

نت آبي

نوایی برای تهران

کودک و نوجوان > آثار نوجوانان - چراغ که قرمز می‌شود، آکاردئونش را از لای بقچه‌ی ترمه‌دوزی‌شده‌ای بیرون می‌آورد. از لابه‌لای آدم‌ها نوای تازه‌ای به گوش می‌رسد، نوایی که به محض شنیدنش قدم‌هایتان را کند می‌کنید و زل می زنید به تهران؛ به آدم‌ها، ماشین‌ها، کلاغ‌ها!

این نوای جادویی را می‌توانید در آلبوم «احوالات شخصی6: والس‌های تهران» با آهنگسازی و تک‌نوازی آکاردئون مهرداد مهدی بشنوید. این اثر را مؤسسه‌ي خانه‌ي هنر (منظومه‌ي خرد) منتشر كرده است.

نيكو كريمي،17ساله

خبرنگار افتخاري از دماوند

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 20 خرداد 1395 ساعت: 18:10

رباعي

این‌هایی که بازیگوش‌اند!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - شعر طنز > رضا احسان‌پور:
گاهی من اگر که می‌شوم بازیگوش
یا سهواً اگر که می‌شوم شرّ و چموش

از عمد نبوده، بلکه هی دوخته است

شیطان لعین برای بنده پاپوش

  • رباعي دوم

همسایه! اگر نصفه‌شبی زنگ زدم

از عمد اگر به شیشه‌ات سنگ زدم

شرمنده‌ام از کار خودم؛ کافی نیست

این‌قدر که پشت درتان ونگ زدم؟!

  • رباعي سوم

من عاشق شرّ و شیطنت هستم اگر

یا ذلّه شده است دیگر از من، مادر

دایی که ندارم از همین رو بنده

حتماً به شما رفته‌ام آقای پدر!

  • رباعي چهارم

در مدرسه، ناظم از من از بس شاکی است

شد نمره‌ی انضباط من، پنج از بیست!

با این همه باز هم از او ممنونم

از صفر، خداوکیلی این بهتر نیست؟

دوچرخه شماره ۸۳۱

تصويرگري: شادي هاشمي

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 199 تاريخ : پنجشنبه 20 خرداد 1395 ساعت: 18:10

چگونه آدم باشيم!

آدم موقع شعر خواندن

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > عبدالله مقدمی:
وقتی معلم ورزش آدم می‌خواند «ز نیرو بود مرد را راستی»، خب قبل از این‌که شعر را بخواند، باید با معلم ادبیات هماهنگ کند که ایشان یک معنی‌یا به‌قول خودش؛ شرح ابیاتی داشته باشد دیگر.

یعنی این درست است که ما تا چند سال متوجه نشویم که اصلاً «زنیرو» نیست و «زِ نیرو» است و اين هم یعنی «از نیرو». تازه منظور شاعر از «نیرو» همان ورزش‌کردن خودمان بوده است و ما خبر نداشتیم.

 اصلاً آن آقا‌معلم ورزش خبر دارد که ما چه‌قدر با خودمان کلنجار رفتیم؟ آخرش هم نفهمیدیم که «زنیرو» اسم یک جانور است یا یک اسم خارجی است یا یک کلمه‌ي قدیمی فارسی.

حالا «زنیرو» که هیچ، «راستی» هم برایمان بی‌معنی بود. یعنی مرد و راستی بی‌ربط بودند. بعدش هم که یک کم عقلمان را ریختیم روی هم گفتیم که لابد؛ مرد با استفاده از «زنیرو» (که معلوم نیست چیست!) راست می‌گوید! خواهش می‌کنم نخندید با توجه به سن کم و امکانات محدودمان، خیلی هم بد نبودیم!

حالا همه‌ي این‌ها به کنار، وقتی که یک روز با اعتماد به نفس کامل شعر را خواندیم و بابایمان اولش یک آفرین به ما گفت، کلی خوش‌خوشانمان شد. اما بعدش باباجانمان بهمان گفت که «خب، معنی شعر را هم بگو پسرم.»

وقتی معنی را گفتیم حتی کلاغ‌های روی آنتن تلویزیون هم به ما خندیدند. بابایمان را که آمبولانس برد، اما پیرمرد صاحب‌خانه عمرش به دنیا نبود و به‌خاطر نبودن قرص قلبش، آن‌قدر خندید كه سکته کرد و مرد!

خب ما که تقصیر نداریم. مگر ما در زمان فردوسی زندگی می‌کنیم؟ اصلاً همان آقای فردوسی بیاید ما دو تا سؤال پلی‌استیشنی ازش بكنيم، ببینیم بلد است؟! البته فقط این‌ها که نیست.

یادمان است زمانی که توی درس ادبیات فارسی درس گلستان سعدی را داشتیم، آقای معلم وقتی می‌خواند «...چون طبل غازی، بلند آواز و میان تهی» یادش رفت که بگوید؛ بچه‌ها! این غازی با آن قاضی فرق دارد.

همه‌ي بچه‌های کلاس فکر می‌کردند که قاضی‌های آن موقع طبل داشته‌اند. تازه یکی که خیلی عقلش رسیده بود فکر می‌کرد «غازی» یعنی «یک دانه غاز» طبل دارد. خب چه می‌دانستیم که زمان سعدی به جنگجو می‌گفتند «غازی»!

دوچرخه شماره ۸۳۱

تصويرگري: مجيد صالحي

شعر گفتم که خر کند خنده

خر کند خنده، بنده شرمنده

شعرهایی عجیب و طولانی

کلهم شعر بند تنبانی!

معنی و لفظ گم شده از بیخ

ثبت باید شوند در تاریخ

چون ندارند کلهم معنی

هی بگویم که شعر من یعنی:...

گرچه صد دفتر پر ز اشعارند

نه ردیف و نه قافیه دارند

وزن شعرم خراب و داغان است

بدترین وزن شعر ایران است

نتوانم که از کتاب اصلاً

من بخوانم دو خط غزل کلاً

در نهایت ولی در این احوال

هی بگیرم ز درس‌ها اشکال

- شاعر این‌جا گرفته ده از بیست

یا: چرا شعری از فلانی نیست؟!

در نهایت ولی به مجبوری

شعر را حفظ می‌کنم زوری!

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 191 تاريخ : پنجشنبه 20 خرداد 1395 ساعت: 18:10

پاتوقي براي شوخي و خنده و تيكه‌اندازي و پرورش‌اندام و افزايش طول‌نيش تا بنا‌گوش

کافه نیشگون

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > پچ...‌پچ... پچ‌ پچ... پچ‌ پچ‌ پچ..‌. پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ..‌. پچ‌ پچ‌ پچ ‌پچ ‌پچ..‌. پچ ‌پچ‌ پچ‌ پچ ‌پچ ‌پچ..‌. پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ..‌. پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ..‌. پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ ‌پچ..‌.
اگر فکر می‌کنید از این حرف‌های «پ» و «چ» خوشمان می‌آید،‌ سخت در اشتباهید.

البته بد هم نيستند با آن نقطه‌هايي كه مثل اسمارتيز، شادي بخش هستند؛ ولي منظورمان از سرهم بندي چندتا «پ» و «چ» اين بود كه لطفاً پچ‌پچ نكنيد. با صداي بلند درباره‌ي آدم‌هايي كه دوستشان‌ داريد،‌ يا حتي نداريد حرف بزنيد.

اين‌‌روزها كافه شده پر از پچ‌پچ. حتي مگس‌ها هم به جاي وز‌وز پچ‌پچ مي‌كنند. آقا بسه تورو خدا. تاريخ نشان داده تمام پيچ‌ها با پچ‌پچ‌ها شروع مي‌شوند. پس، براي جلوگيري از هرگونه پيچ، مكن پچ!

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • نكته‌هاى كليدى از فرى كليدساز

فري‌كليدساز يك عالم گنج دارد. يك عالم نكته و پند و اندرز. ما براي اين‌كه دچار سَرخوردگي و سُرخوردگي نشود چند تا از نكته‌هاي كليدي‌اش را انتخاب كرديم و اين‌جا مي‌نويسيم.

 کی می‌گه صفر ارزش نداره؟ خوبم داره. مهم اینه که کجا بشینه، این ور عدد موردنظر یا اون‌ورش.

 کی می‌گه ازدواج‌کردن بده؟ بستگی داره با کی ازدواج کنی، چه‌طور ازدواج کنی؟ کجا ازدواج کنی، واسه‌ي چی ازدواج کنی، اصلاً چرا ازدواج کنی؟ مگر حالت بده که می‌خوای ازدواج کنی؟ ولي از شوخي گذشته بايد با چشم و گوش باز ازدواج كني.

 کی می‌گه درس‌خوندن بده؟ خیلی هم خوبه. راننده‌ی اداره‌ی بابام خیلی میل پیشرفت داشت. درس خوند و در عرض یه سال فوق‌لیسانس گرفت. الآنم داره امتحان دکترا می‌ده. حالا شده مدیر بابام. خیلی درس خونده و پیشرفتش عالی بوده. درحال حاضر بابام واسه‌ی ایشون چايی می‌ریزه و جلوش دولا و راست می‌شه.

 کی می‌گه مسواک‌زدن خوبه؟ عموی من نه تو بچگی مسواک زد، نه تو نوجوانی، نه جوانی. الآن یک دست دندون مصنوعی انداخته توی دهنش عینهو مرواریدی که تازه از صدف بیرون آورده باشن. فقط باید مواظب عطسه‌کردنش باشه. دیروز که عطسه کرد، دندونش رو روی پشت‌بوم همسایه پیدا کردیم.

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • نيش و نوش

هنوز از «پ» و «چ» خارج نشده‌ايم كه اين شاعرجان «گيس‌پريش» به ما گير داد كه شعرش را در كافه بخوانيم. شعري كه پر از «چ» است. يعني پر از چرخ است. آن هم چرخ گردون. واقعاً كه با اين شعرش آبروي شاعران را برده. طفلكي باباطاهر كه شعرش را به او قرض داده.

چرخ گردون

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

همی پرسم که این چین است و آن چون

یکی را داده‌ای کباب بریون

یکی را کرده‌ای کباب بریون

*

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

بشویم دست خود با آب و صابون

به دست عده‌ای نااهل و جاهل

شده آلوده و کثیف و داغون

*

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

بگیرم ترمزش را از دل و جون

خلالش می‌کشم با نخ دندون

فدایش می‌شوم، کی بهتر از اون

*

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

بچرخم دور لیلی مثل مجنون

اگر چرخید، می‌چرخم به دورش

اگر نه، می‌گریزم به بیابون

«شاعرجان گيس‌پريش»

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • خاطرات يك چوپان خوش خيال

هفته‌ي پيش داشتيم آشغال مي‌گذاشتيم توي آشغالدان خيابان كه چشممان به چيز باحالي افتاد. برداشتيمش و خوانديمش. كلي گريه كرديم و كلي هم البته خنديديم.

شما هم اگر دفترخاطرات داريد آن را معدوم نكنيد. بيندازيد توي آشغالدان خيابان كه ديگران بخوانند و خوش به حالشان شود. به هر حال ما به جزييات اين خاطرات كاري نداريم ولي كلياتش را اين‌جا نوشتيم كه شما هم فيض ببريد.

سال 1377-  امروز داشتم گله‌ام را می‌چراندم که دوتا مهندس دیدم. داشتند با دوربین‌ و نقشه و خودکار یک کارهایی می‌کردند. پرسیدم چی‌کار می‌کنید؟ گفتند. می‌خواهیم این‌جا را آباد کنیم.

سال 1378- مهندس‌ها دوباره آمدند. این‌بار چندتا مهندس دیگر و رییس هم همراهشان بود. کلی نقشه و دوربین دیگر هم آورده بودند. پرسیدم چی‌کار می‌کنید؟ گفتند. برنامه‌ی خيلي خوبی برای آبادی این منطقه داریم. من هم فوري گله را از آن منطقه بردم که توی برنامه‌شان پشكل نریزند.

سال 1380- مهندس‌ها با چندتا رییس و مقام‌های اخمالو دوباره آمدند. یکی از آن‌ها کلنگی برداشت و زمین را کلنگ زد. همه برایش کف زدند. من نمی‌دانم این کلنگ فسقلي کجایش تشويق داشت آخه. از آقايي كه فیلم‌برداری مي‌كرد پرسیدم جريان اين کلنگ چی بود؟ گفت: پروژه‌ي بزرگ‌راه سرتاسري. ما كه نفهمیدم چی گفت.

سال 1382- باز هم امروز مهندس‌ها آمدند. بیابان را خط‌کشی کردند. گفتم چرا این‌جا خط می‌کشید؟ گفتند بزرگ‌راه می‌سازیم برایتان. زمین‌هایتان گران می‌شود. اگر جای تو بودم یک رستوران می‌زدم که مسافرها استراحت کنند و غذا بخورند و پول‌هايشان را بريزند تو جيب شما.

سال 1383- گوسفند‌هایم را فروختم و یک رستوران زدم. یادش به‌خیر چه گوسفندهای خوبی بودند.

سال 1399- الآن آینده است. من رو به قبله خوابیده‌ام. الآن سال‌هاست که دیگر واسه‌ی گوسفند‌هايم نی‌ نزده‌ام. سال‌هاست هیچ مهندسی را ندیدم و سال‌هاست حتی مگس هم به رستوران بنده نیامده. سال‌هاست که در خبرها می‌شنوم به‌زودی بزرگ‌راه سرتاسري به بهره‌برداری می‌رسد.

سال 1495- دیروز یکی از نوه‌هایم آمده بود به این دنیا. گفتم: بالأخره رسید؟ گفت: چی؟ گفتم: بهره‌برداری؟ گفت: برو بابا دلت خوشه.

«شنگول خنگول‌آبادی»

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • چت و مت

وجه مشترك خانواده‌ها

نیش‌خشن: تو می‌دونی ننگ مایع یعنی چی؟

نیش‌فشن: چی؟ رنگ مايه؟

نیش‌خشن: نه باباجان. ننگ مایع.

نیش‌فشن: تا حالا نشنیدم. صابون مایع و گاز مایع شنیدم ولی ننگ مایع نه.

نیش‌خشن: خودم هم توش موندم. تو گوگل هم گشتم نبود.

نیش‌فشن: خب کجا شنیدی؟ تو كلاس شيمي؟

نیش‌خشن: نه‌خير. دیروز مامانم بهم گفت.

نیش‌فشن: دقيقاً چی گفت؟

نیش‌خشن: گفت تو ننگِ مایع خانواده هستی.

نیش‌فشن: ای بی‌سواد!

نیش‌خشن: خودتي. مگه چی گفتم؟

نیش‌فشن: اونی که مامانت گفته دقیقاً اینه: تو مایه‌ي ننگ خانواده‌ هستی.

نیش‌خشن: اه... درسته. همینه. از کجا فهمیدی؟

نیش‌فشن: آخه مامان منم همیشه همین رو بهم می‌گه.

«كافه گيلاس»

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • نيش‌‌‌نهاد كتاب

بفرماييد آلبالو گيلاس!

كافه‌چي هم به آب‌هويج علاقه دارد، هم به آب آلبالو. براي همين كتاب‌هايي مي‌خواند كه خوراكي‌هاي مورد علاقه‌اش را داشته باشد. اين بار كتابي در بساطش ديدم كه كلي حال
كردم با خواندنش. روي جلد كتاب بابابزرگي روي صندلي نشسته و مشغول خوردن آب هويج است و مگس‌ها را مي‌كُشد. اسمش هم هست: «بابابزرگ آلبالو گيلاسي».

بابابزرگ آلبالوگيلاسي يك بابابزرگ مهربان و بامزه است كه دوست دارد با كارهايش همه را خوشحال كند، اما چشم‌هايش بفهمي نفهمي آلبالوگيلاس مي‌چيند. يعني ضعيف است و خوب نمي‌بيند و با كارهايش اطرافيان را عصباني و كلافه مي‌كند. مثلاً به جاي ژل به موهايش چسب مي‌مالد!

نويسنده‌ي اين كتاب سيد سعيد هاشمي است و تصويرگرش لاله ضيايي. مؤسسه‌ي كتاب چرخ‌فلك، كتاب بابابزرگ آلبالوگيلاسي را با قيمت 12هزار تومان ناقابل منتشر كرده، خيرش را ببينيد.

«خفن خوف‌آبادی»

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 236 تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 ساعت: 12:31

برنده‌هاي مسابقه‌ي نوروزی «هفت لحظه‌ي ميمون» هفته‌نامه‌ي دوچرخه

خداحافظ میمون‌های نوروزی

کودک و نوجوان > آثار نوجوانان - این‌قدر گذشته که دیگر کسی یادش نمی‌‌آید! نوروز کی بود؟ تعطیل بودیم؟ رفتیم عیددیدنی؟ سیزده‌به‌در؟

اما ما كه يادمان نرفته، يادمان هست كه شما قرار بود هفت لحظه‌ي ميمون و مبارك و بامزه‌‌‌اي را كه در تعطيلات نوروزي برايتان اتفاق افتاده، براي هفته‌نامه‌ی دوچرخه تعريف كنيد و قرار بود ما آثار شما را بررسي كنيم و برگزيده‌ها را معرفي كنيم.

خوشحاليم كه شما سر قرارتان مانديد و حالا نوبت ماست. 

  • مسابقه‌ي گرفتني

مسابقه‌ي گرفتني يعني عكاسي از هفت لحظه‌ي ميمون و جالب و نوشتن شرح عكس كوتاهي براي هر عكس.

البته بعضي‌ها بر اساس قانون مسابقه عمل نكردند. بعضي‌ها خودشان عكاس نبودند،‌ بلكه سوژه‌ي عكس عكاس ديگري شدند و بعضي‌ها هفت عكس نفرستادند و بعضي‌ها هفت عكس فرستادند، اما شرح عكس ننوشتند و بعضي‌ها هفت عكس از هفت لحظه‌ي متفاوت نفرستادند و...

خلاصه، برنده‌هاي اين مسابقه از ميان كساني كه همه‌ي قوانين مسابقه را رعايت كرده‌اند، انتخاب شده‌‌اند و عكس‌هاي اين دو صفحه، هركدام يكي از هفت عكسي است كه هفت برگزيده‌ي اين مسابقه فرستاده‌اند.

البته همين‌‌جا دوچرخه از صبا عدالتي مغرور و راضيه كرمي از تهران، زهرا اميربيك و هدي عبدالرحيمي از شهرري و متينه خداوردي از شهرقدس براي شركت در اين بخش تشكر مي‌كند.

  • مسابقه‌ي نوشتني

مسابقه‌ي نوشتني يعني نوشتن شعر، داستان، يادداشت، خاطره و... از هفت لحظه‌ي ميمون و خنده‌دار. شركت‌كننده‌ها مي‌توانستد اين هفت لحظه را در متني يك‌پارچه بنويسند يا در هفت متن.

که البته باز هم بعضي‌ها قانون مسابقه را رعايت نكردند و فقط يك شعر يا يك داستان درباره‌ي عيد و تعطيلات و... نوشتند. آثار برنده‌اي كه در اين دو صفحه‌ چاپ مي‌شود، منتخبی از لحظه‌های (هفت لحظه‌) ميمون برنده‌‌هاست.

  • مسابقه‌ي زدني

نوشته بوديم مسابقه‌ي زدني هيچ ربطي به هفت لحظه‌ي ميمون ندارد، اما حالا كه فكر مي‌كنيم، مي‌بينيم بي‌ربط هم نيست. همين كه شما بايد سه تا از بهترين صفحه‌هاي هفته‌نامه‌ی دوچرخه را انتخاب مي‌كرديد، يعني آن صفحه‌ها، لحظه‌هاي جذاب و ميموني براي شما ساخته بودند، نه؟

و آن صفحه‌هاي ميمون به ترتيب رأي اين‌هاست:

ايام به كام (صفحه‌هاي طنز)، ميمون‌هاي دم عيد (داستان مصور)، مثل درختي خشكيده پشت چراغ‌قرمز (داستان)

برنده‌هاي اين بخش با قرعه‌كشي از ميان كساني انتخاب شده‌‌اند كه اسم و مشخصاتشان را كامل نوشته بودند:

حديث بابايي، مهديه شهميرزادي، مليكا و مهدي محمدهاشمي از تهران

  • مسابقه‌ي كشيدني

اين بخش هيچ برنده‌اي ندارد، چون هيچ يك از شركت‌كننده‌ها، بر اساس قانون مسابقه يعني كشيدن هفت لحظه‌ي ميمون و دوست‌داشتني به شكل داستان مصور (كميك استريپ)، عمل نكردند.

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي چهارم: یک صبح بهاری و خانه‌ي مجیرِ خمینی‌شهرِ اصفهان و شاهنامه‌خوانی و صدای آب و قلب تپنده‌ي شمعدانی‌ها!

هانيه راعي از دماوند، نفر اول مسابقه‌ي گرفتني

  • از هفت پاراگراف

۱

خسته و بی‌اشتها

فست‌فود بین راهي

بندری دو نون

۳

جاده‌ی جنگلی تاریک

شرط‌بندی هیجانی احمقانه

ترسناک‌ترین پیاده‌روی تمام دوران‌ها

۴

ساعت‌ها ترافیک

برای فرار از

ساعت‌ها ترافیک

۵

بین شکوفه‌های شاعر بهار نارنج

نگاه سنگین مرد زغال چرخان

بازگشت به خانه

۶

- خونه‌ي عمو نمی‌آم

- عیدی می‌ده ‌ها!

- عیدی؟ وای‌فای هم دارن؟

 زهرا عبدالملکی از تهران، برنده‌ي مسابقه‌ي نوشتني

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي اول: وقتي در خونه رو باز مي‌كني و مي‌بيني يه مهمون ناخونده داري.

زهرا خورشيدي از تهران، نفر اول مسابقه‌ي گرفتني

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي ششم: کفش‌هایم را در طبیعت جا گذاشتم تا بهانه‌ای باشد برای بازگشت...

سپيده طاهرخاني از تهران، نفر دوم مسابقه‌ي گرفتني

  • از هفت پرونده‌‌ي ميموني

مامانم برام خوند: «پاشو، اتاقت رو نوروزی تمیز کن!» اما من تو اين فکر بودم که یکی باید مغزم رو تمیز کنه! پرونده‌های قدیمی باید مرتب می‌شدن و اضافی‌ها باید بیرون ریخته می‌شدن! هفت‌تا پرونده‌ي اصلی ۹۵ هنوز باز نشده بودن. اتاقم رو میمونی تمیز کردم و منتظر میمون‌ها و پرونده‌های جدیدم موندم!

پرونده‌ي شماره‌ي ۲: حس عقب‌موندن توی زندگی به علت خواب‌موندن در لحظه‌ي تحویل سال! شوخی ندارم! من سال ۱۳۹۵ رو با خواب شروع کردم.

پرونده‌ي شماره‌ي ۴: مسلط‌شدن بر جذرگیری و استفاده‌ي بهینه از آن. اووون‌قدر جذر گرفتم که خودم هم شبیه رادیکال شده بودم! و در‌‌ همون لحظه‌ي میمون دستش به پرونده‌ي آخرین دعوا با دوستان در ۹۴ خورد! حالم بد شد! اوووووون‌قدر اون پرونده رو زیر رادیکال بردم که نیست و نابود شد و توي دره‌ي فراموشی مغزم افتاد.

پرونده‌ي شماره‌ي ۶: به علت لج‌کردن معده‌ام، تموم آب‌نبات‌ها و خوراکی‌هایی رو که در این 13 روز خورده بودم، پس دادم!

پرونده‌ي شماره‌ي ۷: آخرین پرونده‌ي من توی این 13 روز جا نشد! قرارگرفتن در یک لحظه‌ي خنثی! وقتی که عیدی بهترین دوستم رو باز کردم و با یه بسته از همون نوع آب‌نبات‌هایی که بالا آورده بودم، مواجه شدم و دوستم ازم می‌خواست که شروع به خوردن کنم!

کتایون کرمی از کرمانشاه، برنده‌ي مسابقه‌ي نوشتني

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي هفتم: نگاه کن!

شاید بهار همین من باشم

که جوانه می‌زنم و سبز می‌شوم

رگ‌های پر پیچ و تابم تا اعماق زمین ریشه کرده‌اند

و دست‌هایم تا آسمان‌های دور بالا رفته‌اند

شكيبا معين از تهران، نفر اول مسابقه‌ي گرفتني

  • از هـفت آسـمان

آسمان دوم

خداوند پلكي زد/ و رنگ سبز را به جهان پاشيد/ نگاهش بهار را نقاشي كرد/ و شكوفه‌ها/ از شوق ديدار/ چشم‌هايشان را گشودند.

آسمان چهارم

خدا به مادرم اشاره كرد/ ديدم دست‌هايش/ هنوز زمستان است/ برف‌ها را بوسيدم/ جوانه‌اي كوچك/ سر بلند كرد.

آسمان هفتم  

بازگشت همه به سوي اوست/ بايد به خانه برمي‌گشتيم/ چون جوانه‌هاي گندم/ دلشان برايمان تنگ شده بود/ ماهي‌ها/ بي‌قراري مي‌كردند.

مهديس ذكايي از ساوه

برنده‌ي مسابقه‌ي نوشتني

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي سوم: بركت و گندم... داستان موهاي تو را مي‌گويم... هروقت كه شانه مي‌زني، سفره عطري از سوي خدا مي‌گيرد.

فاطمه مشكواتي از تهران، نفر دوم مسابقه‌ي گرفتني

  • از هفت لحظه‌ي نوروزي

لحظه‌ي اول: عيد‌ديدني تكراري

اولین عیددیدنی خیلی خوب بود، چون بعد از چند ماه عمه‌ي پدرم را مي‌ديدم. روز بعد به خانه‌ی عموی پدرم رفتیم. چيزي نگذشته بود که زنگ خانه‌ به صدا درآمد. وقتی در باز شد، دیدم عمه‌ي پدرم است که دیروز خانه‌شان بودیم. خنده‌مان گرفته بود.

لحظه‌ي چهارم: موبايل گمشده

روز آخر سفر در لابی هتل بودیم. حدود یک ساعت وقت داشتیم. پدرم موبایلش را زد به شارژري که طرف دیگر لابي بود. دقایقی بعد باید به فرودگاه می‌رفتیم. کمی از هتل دور شده بودیم که پدرم متوجه شد موبایلش نیست.

ماشین را گشتیم و مجبور شدیم به هتل برگردیم. من محوطه‌ي بیرون هتل را مي‌گشتم و پدر و مادرم به داخل رفتند. بعد از چند دقیقه پدرم با موبايلش آمد. دیرمان شده بود، ولي می‌خندیديم، چون هیچ‌کدام یادمان نبود که موبایل به شارژر وصل است!

لحظه‌ي هفتم: سيزده‌به‌در ناشناس!

سیزده‌به‌در به پارک نزدیک خانه‌مان رفته بودیم. آقایی با همسر و فرزندش نزديك شدند و شروع به سلام و احوال‌پرسی کردند. مادرم فکر مي‌کرد از همکاران پدرم هستند، پدرم هم فکر مي‌كرد دخترشان دوست من است. من هم منتظر بودم مادر یا پدرم معرفی‌شان کنند.

تا این‌که مادرم از پدرم پرسيد: «از همکارهایت هستند؟» و پدرم گفت: «نه. نمی‌شناسمشان!» من و مادرم تعجب کردیم و پدرم بالأخره گفت: «ببخشید شما را به‌جا نمی‌آورم!» مرد خودش را معرفي كرد و گفت: «من همسایه‌ي قدیمی‌تون هستم.

آخرین‌باری که دیدمتون، 17‌سالتون بود.» پدرم کمی فکر کرد و گفت: «بله... بله... الآن شناختمتون. چه‌قدر تغییر کردید...» و بعد مشغول حرف‌زدن و یادآوری خاطرات قدیم شدند.

کیانا حجتی از تهران، برنده‌ي مسابقه‌ي نوشتني

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي دوم: رفتم حياط، يه‌هويي مرغ خاله‌ام تنها توي حياطمون بود.

زهرا قدرتي از تهران، نفر سوم مسابقه‌ي گرفتني

دوچرخه شماره ۸۳۰

لحظه‌ي پنجم: دانه‌ی سیب کاشتم تا چهارتا درخت سیب داشته باشم، ولی حالا چهل‌تا از دانه‌ها جوانه زده‌اند و این یعنی میمون...

زينب عطايي از سنقر، نفر دوم مسابقه‌ي گرفتني

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 ساعت: 12:31

دوچرخه، ضميمه‌ي نوجوانان روزنامه‌ي همشهري

دوچرخه‌ی شماره ۸۲۹ منتشر شد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - در این شماره می‌خوانید:

  • خبر

سه‌شنبه‌هاي بي‌خودرو

سومين جشن كتاب‌هاي صوتي

ماه و خورشيد را رصد مي‌كنيم

 

  • خانه فيروزه‌اي

امروز را كشف كن

تولد سه گل در يك باغچه

دست كشيدن بر فيل زيبايي

 

  • شهر‌فرنگ

سينماي ايران متفاوت است

سعي كرده‌ام در فيلم‌هايم صادق باشم

 

  • پنجره

طلوع آفتاب كتاب

 

  • كتوني

مداد ذهنت را تيز كن!

درخواست‌هاي منطقي يك راننده‌ي تاكسي!

 

  • جزيره

آن روي سگ

آخر خط و چهار كتاب ديگر

انتظار و يك شعر ديگر

 

  • چشمه‌ها

مامان واقعي

خيس خوردن لا‌به‌لاي كاغذ‌ها

درست 100 سال پيش

پاييز در بهار و دو شعر ديگر

با تلاش به اوج مي‌رسيد

زنگ تفريح دوم

 

  • دوخرچه

آدم موقع تماشاي تلويزيون

اين‌هايي كه كثيف و شلخته‌اند!

 

  • لوح نقره‌اي

بنشين و از فناوري لذت ببر!

 

  • ايستگاه

بگذار آفتاب به كتاب‌ها بتابد!


شعر روي جلد:

خواب

تو كه نباشي

دقايق معنا ندارند

ساعت‌ها

بيدار نخواهند شد

من فقط خوابت را مي‌بينم

دريا اخلاقي، 15 ساله

خبرنگار افتخاري از تهران

دوچرخه شماره ۸۲۹

عكس: حامد خورشيدي/ آژانس عكس همشهري

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 ساعت: 12:30

از دكتر جون بپرس

از عزت چارچنگول به دکترجون!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - یاد‌داشت طنز > دکتر‌ علی مرسلی:
این مطلب به سؤال‌ها و مشکل‌های نوجوانان و پاسخ آن‌ها به قلم دکترجون اختصاص دارد. هرگونه کاشت، داشت، برداشت، بدآموزی، خوب‌آموزی، نیاموزی و... از این مطلب بر عهده‌ی خودتان است و اصلاً به ما مربوط نیست!

سؤال: سلام دکی‌جون، من را یادت می‌آید؟ من عزت هستم، همان عزتی که همه توی مدرسه «عزت چارچنگول» صدایش می‌زدند! همان عزتی که با تو در یک نیمکت می‌نشست، همان عزتی که هروقت توپ بچه‌ها در خانه‌ی همسایه‌ها می‌افتاد از دیوار می‌پرید و سه‌سوته توپ را می‌آورد.

اگر از حال ما جویا باشی، ملالی نیست جز دوری شما و این‌که مدتی است در زندان به جرم بالارفتن از دیوار مردم گرفتار شده‌ام. از شانسِ بد، اموال صاحب‌خانه هم در آن حین اشتباهی همراهم بود و تا اطلاع ثانوی در این‌جا ماندنی هستم.

ناقلا تو هم که دکتر شده‌ای و مطب و ستون و... زده‌ای و دیگر ما را تحویل نمی‌گیری و به ملاقاتمان نمی‌آیی. دکتربودن فکر کنم از عزت چارچنگول‌بودن خیلی بهتر باشد، نه؟ سلامتی همه‌ی زندانی‌های بی‌ملاقاتی!

جواب: سلام عزت‌جان. حالت چه‌طور است هم‌کلاسی عزیز! یک هم‌نیمکتی همیشه هم‌نیمکتی باقی می‌ماند، حتی اگر توی زندان باشد! ولی آخر تو که پسر خوبی بودی! یادم می‌آید همیشه در کلاس هوای بچه‌های ضعیف‌تر از خودت را داشتی که قلدرها به آن‌ها زور نگویند.

باورم نمی‌شود که حالا سر از زندان درآورده باشی. تو استعداد خوبی در بالارفتن از دیوار و پریدن داشتی. اگر درست از استعدادت استفاده می‌کردی، می‌توانستی یک ورزشکار قهرمان بشوی و در مسابقات المپیک دوی با دیوار (!) شرکت کنی.

اما تو بدترین انتخاب را کردی و یک بردارنده‌ی بدون اجازه‌ی اموال مردم (که معمولاً برای راحتی و به‌طور خلاصه به آن «دزد» می‌گویند!) شدی. مگر یادت رفته که آقای اکبرزاده همیشه می‌گفت برای برداشتن وسایل بقیه باید از آن‌ها اجازه بگیریم و نباید بی‌اجازه به چیزی دست زد؟

نوجوانان خواننده‌ی هفته‌نامه‌ي دوچرخه در آینده هرکدام صاحب شغلی می‌شوند. یکی نقاش، یکی کارمند، یکی کفاش، یکی دکتر، یکی پلیس، یکی کارگر و... (به‌خصوص با راهنمایی‌های صفحه‌ی کار و بار و مشاغلی که جلوی چشمشان کالبدشکافی می‌شود!) ولی امیدوارم هیچ‌کدام از آن‌ها همکار عزت چارچنگول، دوست عزیز دوران مدرسه‌ي من نشوند.

احساس تنهایی نکن هم‌کلاسی سال‌های نوجوانی! برای ملاقاتت حتماً خواهم آمد، اما امیدوارم زود آزاد بشوی و سعی کنی، همان‌طور که معلم‌هایمان یادمان دادند، در این دنیای سیاه و تاریک، روشن و پاکیزه باقی بمانی.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 13 خرداد 1395 ساعت: 16:17

كتابخانه‌ي آفتاب

شاهزاده‌ی قصه‌گو و سه کتاب دیگر

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - معرفی کتاب > «سولویگ» دختر دوم پادشاه است. او برخلاف خواهر بزرگ زیبایش و برادرش که ولیعهد پادشاه است، جذابیت خاصی ندارد.

دوچرخه شماره ۸۳۰

وقتي جنگ مي‌شود، پادشاه فرزندانش را به قلعه‌ای میان کوه‌ها به نام «آب‌دره» می‌فرستد و وایکینگ‌ها و برسکرها برای محافظت از خانواده‌ي شاه به آن مکان می‌روند.

در این مدت سولويگ به تدریج به توانایی‌های خودش، از جمله قصه‌گویی پی می‌برد و قصه‌گوی دربار هرشب قصه‌هایی از اساطیر اسکاندیناوی برای او بیان می‌کند.

اما وقتي زمستان از راه مي‌رسد، همه در قلعه گرفتار مي‌شوند. خيلي زود عده‌اي از جنگجويان مي‌ميرند و بچه‌ها ديگر نمي‌دانند به چه كسي تكيه كنند.

«متيو جي. كربي» در رمان «آبشار یخ»، فضای وایکینگ‌ها را در دوران اساطیر اسکاندیناوی به تصویر می‌کشد. «محبوبه نجف‌خاني» مترجم كتاب است و  نشر افق (66413367) آن را با قيمت 17 هزار و 500 تومان در 384 صفحه به بازار كتاب آورده است.

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • ميخك اسرارآميز

«من و ميخك آن‌موقع چه‌طور بوديم؟ عكسي را برمي‌دارم و نگاه مي‌كنم. هردو داريم مي‌خنديم. خوشحال به نظر مي‌رسيم. اما آيا عكس‌هاي قديمي حقيقت را مي‌گويند؟ عكاس مي‌گويد لبخند بزن. تو هم مجبوري بخندي. اما پشت آن لبخند چه چيزي پنهان شده است؟»

«ناتالي» ناگزير است به‌خاطر شغل پدرش از محله و دوستان هم‌سن‌وسالش جدا شود. پدرش مديريت هتل «قصر» را بر عهده گرفته؛ هتلي بزرگ كه صدها اتاق دارد. آن‌جاست كه با دوست جديدش ميخك، آَشنا مي‌شود. دوستي عجيب كه سرنوشت او و خانواده‌اش را تغيير مي‌دهد.

رمان نوجوان «جادوي ميخك» نوشته‌ي «آن فاين» و ترجمه‌ي «هدي لزگي» است.

اين داستان در سه قسمت و 30 فصل نوشته شده و مؤسسه‌ي انتشارات قدياني (66404410) آن را در 168 صفحه و به قيمت 9هزار تومان منتشر كرده است.

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • مرد آبي‌پوش نيامد

«آفتاب ظهر آمد و مرد آبی‌پوش نیامد. غروب دریا را رنگی کرد و مرد آبی‌پوش نیامد. باز هم صبر کردم. خورشید غرق دریا شد؛ غرقِ غرق. مرد آبی‌پوش نیامد. دنیا این بار، برعکس همیشه، همان‌طوری که توی قصه نوشته بودم پیش نمی‌رفت.»

«نامه‌هایی به هیچ‌کس»، نوشته‌ي «احمد اکبرپور»، رمانی سورئال است با زباني شاعرانه. راوي پسربچه‌ای است که به‌خاطر درگیرشدن با مشکل عمه‌اش همیشه در حال خیال‌پردازی است.

شوهر «عمه‌مهوان» برای کار به دوبی رفته و دیگر برنگشته است. او هر روز از پسرک می‌خواهد که نامه‌ای برای شوهرش بنویسد؛ نامه‌هایی که هیچ جوابی ندارند.

انتشارات پيدايش (66970270) اين كتاب را در 84 صفحه و به قيمت هشت‌هزار تومان منتشر كرده است.

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • در مسير ديدن شما

«چتری از پرنده» یکی از تازه‌ترین مجموعه‌شعرهای چاپ‌شده در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (88721270) است؛ به قيمت دوهزار و پانصد تومان.

شاعر این مجموعه، «کمال شفیعی»، 15 شعرِ این کتاب را در قالب نیمایی و به زبانی ساده و روان و تازه سروده است. این شعر‌ها اغلب کوتاه‌اند و از تصویرهای متنوعی برخوردارند.

کمال شفیعی، پیش از این، در حوزه‌ی شعر بزرگ‌سال و نوجوان آثاری منتشر کرده است. «به يك زبان عاشق مي‌شويم»، «مي‌خواهم دست به‌كار بزرگي بزنم»، «گوزن‌هاي پا به‌ماه»، «درس قشنگ لبخند» و «مانند گنجشك» از ديگر آثار شفيعي هستند. شعري از این کتاب را بخوانيد:

سمتِ فراموشی

گیرم که حق به جانبِ من باشد

وقتی که عشق

مثل بخاری سرد

پر می‌زند

 به سمتِ فراموشی

وقتی که قهر

 می‌رسد از هر‌سو

دیگر زبان

زبان ِ دلِ من نیست

هرچند حق به جانبِ من باشد

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت: 17:55

آشنايي با رشته‌ي روانشناسي

وقتی فلش‌های زندگی مرا نشانه می‌گیرند

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سید‌سروش طباطبایی‌پور:
اسم امتحان که می‌آید، عرق از همه‌ی حفره‌های پوست مبارکم، فوران می‌کند و چنان سیلابی راه می‌افتد که نگو! تازه این اول ماجراست.

گاهي شب‌هاي امتحان كم‌اشتها مي‌شوم و گاهي پرخور! گاهي كم‌خواب مي‌شوم و گاهي خواب‌آلود؛ گاهي عضلاتم شل مي‌شود و گاهي سفت! انگار همه‌ي فلش‌هاي زندگي؛ مرا نشانه مي‌گيرند و خلاصه حسابي آب‌روغن قاطي مي‌كنم و كلافه مي‌شوم.

در اين روزهاي پاياني سال دوم دبيرستان، درست وسط يك پرسش كلاسي معمولي در كلاس ادبيات، دوباره چشمانم سياهي رفت و... كلاغ‌پر...  و هر چه كه بلد بودم هم پر! بعد از ثبت نمره‌ي «صفر» كلاسي و پايان ساعت كار مدرسه، در مسير خانه، يك‌هو يقه‌ي خودم را گرفتم كه:

 اي پسر! اين‌طور كه نمي‌شود. چه‌طور وقتي يك قطره آب از بيني مباركت جاري مي‌شود، عالم و آدم را به هم مي‌دوزي و پدر و مادر گرامي را بسيج مي‌كني و از اين دكتر به آن دكتر مي‌روي!

اما وقتي آب و هواي روح و روانت توفاني مي‌شود وبادهاي موافق و مخالف، پخش زمينت مي‌كنند، همين‌طور دست روي دست مي‌گذاري و انگار نه انگار!

مصمم شدم قبل از شروع امتحان‌هاي ترم، به داد خودم برسم. همان‌شب، مشكلاتم را ليست كردم... واي... دو برگ كاغذ سفيد، سياهِ سياه شد! باور نمي‌كردم كسي بتواند اين كلاف سردرگم را پاك كند!

ليست مشكلات، از همان اضطراب هميشگي شروع شده بود و به وسواس و كم‌رويي و چه و چه و چه رسيده بود. بعضي از موارد را هم آن‌قدر  بدخط نوشته بودم كه حتي خودم هم نتوانم آن‌ها را بخوانم؛ چه برسد به...

پدرم، همسايه‌ي طبقه‌ي دهم را پيشنهاد كرد؛ مي‌گفت دكتر روان‌شناس است و خيلي كاربلد! همان آقايي كه هرروز صبح زود توي آسانسور مي‌ديدمش؛ هميشه خنده‌اي الكي بر لب داشت و به دكمه‌هاي آسانسور هم سلام مي‌كرد!

اول زير بار نرفتم. فكر مي‌كردم قرار است آقاي  دكتر«سلام» مثل همه‌ي دكترها مرا به قرص و دارو ببندد؛ اما فهميدم رشته‌ي تحصيلي او با قرص و دارو سر و كار ندارد. يك كارشناس در رشته‌ي روان‌شناسي، سال‌ها روي رفتار قابل مشاهده و افكار غير قابل مشاهده‌ي افراد، مطالعه و بررسي مي‌كند و با روش‌هاي علمي، به اصلاح آن‌ها مي‌پردازد.

اين چند خط، نتيجه‌ي جلسه‌هايي است كه پيش آقاي دكتر «سلام» يا همان همسايه‌ي طبقه‌ي دهم رفتم.

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • خداحافظ ديروز!

آقاي دكتر«سلام»، حدود يك ساعت، به حرف‌هايم گوش كرد؛ چشم از چشمم بر نمي‌داشت؛ و البته آن لبخند هميشگي‌اش هم از لبش نمي‌افتاد.

اولين جمله‌اش هم اين بود: «اوه... من گفتم چه شده؟  اين كه يك مورد معمولي است و خيلي از بچه‌ها درگير آن هستند!»

نفس راحتي كشيدم؛ چون احساس كردم من بدبخت‌ترين دانش‌آموز دنيا نيستم.

- تو دچار «اضطراب امتحان» هستي. اول اين‌كه بايد مشكلت را بپذيري. همين پذيرفتن مشكل، يك داروي اثر بخش است.

- يعني آقاي دكتر، تصميم داريد به من دارو بدهيد؟!

- نه همسايه! من كه روان‌پزشك نيستم. من مي‌توانم به تو رفتارها يا باورهاي درستي را ياد بدهم تا جايگزين باورهاي اشتباه قبلي‌ات بكني.

- آقاي دكتر! مگر باورها يا رفتارهاي قبلي من اشتباه بوده؟

- شايد همسايه. علم روان‌شناسي در طول اين سال‌ها به اين نتيجه رسيده كه خيلي از رويدادها، به خودي خود، اضطراب‌آور يا آرامش‌بخش نيستند، بلكه اين برداشت ما از  اين رويدادهاست كه به ما آرامش مي‌دهند يا مضطربمان مي‌كنند. شايد تو در كودكي يا نوجواني، ‌چنين تجربه‌ي اضطراب‌آوري از امتحان داشته‌اي.

كمي فكر كردم و گفتم: «دكترجان! من كه نمي‌توانم به آن دوران برگردم و آن‌ها را اصلاح كنم.»

- لازم نيست به دوران كودكي برگردي. اصلاً در علم روان‌‌شناسي اين يك اصل است كه تو بايد ايمان داشته باشي كه «گذشته‌ات، تغيير نمي‌كند؛ پس بايد آن را فراموش كني و به زمان حال فكر كني.»

من به تو رفتارهاي جايگزيني پيشنهاد مي‌كنم كه اگر خود را به انجام آن‌ها عادت دهي، ذهنت را نسبت به خودت تغيير مي‌دهي و به مرور، رفتارهاي غيرارادي‌ات مثل اضطراب، وسواس، ترس و... تغيير مي‌كند.

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • سلام بر فردا!

فرآيند درمان، خيلي دل‌چسب بود. يكي از مهم‌ترين‌ كارهايي كه آقاي دكتر سلام، يادم داد، اين بود كه هر روز صبح به خودم «سلام» بگويم و حسابي خودم را تحويل بگيرم. و به در و ديوار اتاق و هال و پذيرايي و در يخچال و توي يخچال و زير يخچال و... جمله‌هاي مثبت بچسبانم: ... من مي‌توانم... من موفق مي‌شوم... من خوش‌تيپ‌ام...

هنوز جمله‌ها را ننوشته، حسابي سرحال شده بودم. دكتر به اين قانون مي‌گفت قانون «خود‌گويي مثبت».

تمرين بعدي، آموزش «آرامش عضلاني» يا همان شل و سفت‌كردن عضلات و دم و بازدم‌هاي عميق بود. همان تمرين‌هاي اوليه آن‌قدر مزه داد كه دلم نمي‌خواست چشمانم را باز كنم و نفس‌هاي عميق را ادامه ندهم.

تمرين ديگر، روش «حساسيت‌زدايي منظم» بود. در اين روش بايد بارها و بارها، در خانه، صحنه‌هاي اضطراب‌آور را در ذهنم مجسم مي‌كردم و تا نگراني سراغم مي‌آمد، دست به دامن روش آرامش عضلاني مي‌شدم و... شل‌كردن عضلات و... دم و باز دم عميق و ...

تمرين آخري هم ذهني بود. انگار علم روان‌شناسي، علم ورزش ذهن بود! در تمرين آخر قرار شد موفقيت‌هاي درسي‌ام را در ذهنم مجسم كنم؛ پيروزي‌هايي كه هنوز به‌دست نيامده بودند، اما در ذهنم آن‌ها را خلق كرده بودم. نام اين روش هم «تصويرسازي مثبت» بود.

داشتم بال درمي‌آوردم. هنوز به خانه نرسيده بودم، بيش‌تر روش‌ها را چندبار براي خودم مرور كردم. هنوز هيچي نشده، انگار جواب داده‌بود.

البته آقاي دكتر يك نكته‌ي مهم ديگر را هم يادآوري كرد: «تازه تو رسيدي اول خط! يعني بايد براي موفقيت، برنامه‌ريزي كني و بعد هم حسابي عرق بريزي. يعني عرق‌ريختنِ تو حالا بايد قبل از برگزاري آزمون باشد، نه در حين برگزاري!»

دوچرخه شماره ۸۳۰

  • سلام بر خودم

آقاي دكتر و اطلاعاتش حسابي مرا جذب كرده بود. از دكتر پرسيدم: «روان‌شناسي جزء كدام شاخه از علوم به‌حساب مي‌آيد؛ شاخه‌ي تجربي يا علوم انساني؟»

- اين رشته، از طرفي زيرمجموعه‌ي علوم تجربي است و بچه‌هايي كه عاشق زيست‌شناسي، پزشكي و درمان انسان‌ها هستند، از اين رشته خوششان مي‌آيد. چون مثل علوم پزشكي، از روش‌هاي مشاهده و تجربي براي درمان بيمارانش استفاده مي‌كند.

اما از طرفي هم، زيرگروه رشته‌هاي علوم انساني است. چون موضوع‌هاي مورد بحث‌اش، مسائلي مثل خشم، شادي، ترس و... از جنس مسائل ذهني و غير قابل مشاهده است. پس مي‌شود نتيجه گرفت كه رشته‌ي روان‌شناسي، يك علم فراشاخه‌اي است.

- آقاي دكتر؛ اصلاً رشته‌ي شما در دبيرستان چه بود كه حالا، دكتر روان‌شناس شديد؟

آقاي همسايه دوباره خنديد و گفت: «در دبيرستان، رشته‌ي من رياضي بود. اما من روي رفتار خودم و دوستانم خيلي حساس بودم و از ذهنيت‌هاي منفي خيلي رنج مي‌بردم.

خلاصه از وقتي خودم را شناختم، آرزويم اين بود كه علاوه بر جسم سالم، بتوانم روح سالمي هم داشته باشم و براي سلامت روحي دوستانم هم قدم بردارم.

من هم مثل تو، با يك اتفاق ساده فهميدم كه روان‌شناسي، همان علمي است كه براي رسيدن به آرزوهاي من مناسب است. در كشور ما اين رشته، زيرمجموعه‌ي رشته‌ي علوم انساني است؛ ولي دانش‌آموزان رشته‌هاي ديگر هم مي‌توانند بعد از شركت در كنكور سراسري رشته‌ي خودشان، روان‌شناسي را براي ادامه‌ي تحصيل انتخاب كنند .

- شما در دبيرستان تغيير رشته داديد؟

- بله! من ديپلم رياضي را گرفتم و براي دوره‌ي پيش‌دانشگاهي، تغيير رشته دادم و وارد رشته‌ي علوم انساني شدم و در كنكور رشته‌ي علوم انساني شركت كردم. 

  • سلام بر زندگي!

روان‌شناسي يك علم نو است و محققان اين رشته معتقدند در آينده، بايد منتظر پيشرفت‌هاي فراواني در اين علم بود. امروزه و با افزايش كيفيت زندگي بشر، اين علم خودش را در دل همه‌ي بخش‌ها جا مي‌كند؛ همه‌ي بخش‌هايي كه يك‌پاي آن، انسان است.

در جهان مدرن امروز، بهترين تيم‌هاي ورزشي، بزرگ‌ترين كارخانه‌هاي صنعتي، باتجربه‌ترين گروه‌هاي پزشكي و... همه و همه به خودشان افتخار مي‌كنند كه تحت‌نظر يك‌فرد يا يك‌گروه روان‌شناسي كار مي‌كنند.

در مسير خانه، اين فكرها حسابي ذهنم را به خودش مشغول كرده بود؛ يعني من هم مي‌توانم يك روان‌شناس ماهر مثل آقاي همسايه بشوم؟!

وارد آسانسور كه شدم، دكمه‌ي شماره‌ي 9 را فشار دادم و بي‌اختيار به تك‌تك دكمه‌هاي حاضر درآسانسور، سلام كردم! 

دوچرخه شماره ۸۳۰

گفتني است رشته‌ي روان‌شناسي، جزء رشته‌هاي شناور است و علاوه بر دانش‌آموزان رشته‌ي علوم انساني، داوطلبان رشته‌هاي ديگر هم مي‌توانند پس از شركت در كنكور رشته‌ي خودشان، روان‌شناسي را هم انتخاب كنند.

  • بازار كار در رشته‌ي روان‌شناسي

1. در مراكز دولتي مثل سازمان بهزيستي، شهرداري‌ها، كانون اصلاح و تربيت و...

 2.در مدارس به‌عنوان مشاور تحصيلي و...

3. كلينيك مشاوره (براي صاحبان مدرك دكتري) و

 كمك‌مشاور (براي دانش‌آموخته‌هاي كارشناسي)

4. گرفتن مجوز مهد كودك يا سراي سالمندان و تأسيس آن يا همكاري با اين مجموعه‌ها

5.همكاري با كارخانه‌ها، تيم‌هاي ورزشي و...

دوچرخه شماره ۸۳۰

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت: 17:55

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > روزهای طولانی تعطیلات تابستان سلانه‌سلانه از راه می‌رسند. شاید اگر بدانی این روزهای طولانی را چه‌طور سر کنی، بعد از تعطیلات احساس بهتری داشته باشی.

انجمن نويسندگان كودك و نوجوان براي ترم تابستان، كارگاه‌هاي متنوعي به اين شرح برگزار مي‌كند: «نگارش خلاق»، «داستان نويسي پيشرفته» و «شعر كودك و نوجوان». اگر دوست داري روزهاي تابستان را جور ديگري سر كني حتماً سري به اين كارگاه‌ها بزن.

يادت باشد فقط و فقط تا 16 خرداد 95 فرصت داري كه در اين كلاس‌ها ثبت‌نام و شركت كني.

براي دريافت اطلاعات بيش‌تر مي‌تواني با شماره‌ي تلفن 88317755 تماس بگيري.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت: 17:55

کودک و نوجوان > دانش - پگاه شفتی:
شاید خیلی از ابزارک‌ها فقط برای سرگرمی ساخته شده باشند و خیلی‌ها برعکس، بسیار کاربردی باشند.

اما هرچه باشد بد نیست با نمونه‌هايي از این ابزارک‌های ناشناخته و متفاوت هم آشنا شویم، شاید به دردمان بخورند:

دوچرخه شماره ۸۳۰

میکروب‌ها فرار!

این دستگاه هر‌وسیله و هر‌خوراکی‌ای را  با کمک فناوری الکترولیز، استریل می‌کند و برای کسانی که به بهداشت لوازم خانه اهمیت می‌دهند رؤیایی است که به واقعیت پیوسته است.

فقط کافی ا‌ست یک کاسه را از آب پر كنيد و بعد این وسیله را در آن بیندازید. هر‌چیزی که چند دقیقه در این کاسه‌ی آب قرار بگیرد استریل خواهد شد.

دوچرخه شماره ۸۳۰

لیوانت را قفل کن!

اگر از آن وسواسی‌ها هستی و دوست نداری هیچ‌کس با لیوان تو بنوشد، این لیوان مخصوص تو است. با قفل‌کردن آن سطح لبه پوشانده مي‌شود و دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند به آن لب بزند. یک لیوان فوق شخصی که با یک کلید باز و بسته می‌شود!

این لیوان هم‌چنین می‌تواند نوشیدنی مورد‌علاقه‌ی کاربر را در یخچال، از دستبرد افراد شکمو حفظ کند!

دوچرخه شماره ۸۳۰

دماسنج شیرآب!‌

این دماسنج  هم یکی دیگر از ناشناخته‌هاست. این وسيله مستقیم به شیر آب متصل می‌شود و می‌تواند دمای آبی را که از شیر خارج می‌شود، نشان دهد. با این دماسنج می‌توان همیشه با یک دمای ثابت حمام کرد و از هدر رفتن آب برای پیداکردن دمای مناسب جلوگیری کرد. این دماسنج هم‌چنین برای نوزادان بسیار کاربردی است. با تنظیم دمای مخصوص می‌توان با خیال راحت یک نوزاد یا کودک را حمام کرد.

دوچرخه شماره ۸۳۰

لنز دیابتی!

ديابتي‌ها به اين لنز علاقه‌مند مي‌شوند، چون می‌تواند زندگی آن‌ها را نجات بدهد.

این کنتکت لنز، مي‌تواند از طریق اشک چشم، سطح گلوکز را تشخیص دهد. اگر در میزان گلوکز اختلال به‌وجود بیاید، رنگ لنز تغییر می‌کند و کاربر می تواند با یک نگاه به آینه بلافاصله اقدامات درمانی را انجام دهد.

دوچرخه شماره ۸۳۰

دوچرخه‌ی امن!

دو خط قرمز با نور ال‌ای‌دی در دو طرف این دوچرخه کشیده می‌شود. اين دو خط قرمز كمك مي‌كنند كه دوچرخه‌سوار از دو خطر بزرگ حفظ شود؛ اولي خطر  قرار گرفتن در نقطه‌ی کور راننده و دومي شاخ به شاخ ‌شدن راننده با دوچرخه‌سوار بر سر یک پیچ است.

این وسیله بر روی بیش‌تر دوچرخه‌ها قابل نصب است.

دوچرخه شماره ۸۳۰

میز کار لمسی!

اين ميز مثل میزتحریرهای معمولی خسته‌کننده كه نیست، هيچ؛ برعکس خیلی هم هیجان‌انگیز است. این میزکار می‌تواند به یک نمایشگر لمسي تبدیل شود و تقریباً کاربر را از استفاده از رايانه بی‌نیاز کند!

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 11 خرداد 1395 ساعت: 20:47